شهیدابراهیم هادی
11 اردیبهشت 1397
- *. . .یاعلمدارکمیل. . .*
- (خاطره ای کوتاه از شهید ابراهیم هادی،برگرفته ازکتاب سلام برابراهیم)
- در یکی از مغازه ها مشغول کار بود .
- یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم.
- دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت
- وقتی کار تحویل تمام شد .جلو رفتم و سلام کردم .بعد گفتم: آقا ابرام برای شما
- زشته ، این کار باربرهاست نه کار شما!نگاهی به من کرد و گفت:کار که عیب
- نیست،بیکاری عیبه،این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه،
- مطمئن میشم که هیچی نیستم.جلوی غرورم رو می گیره!
- گفتم :اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست!
- شما ورزشکاری و………خیلی ها می شناسنت.
- ابراهیم خندید و گفت: ای بابا ، همیشه کاری کن که، اگه خدا
- تو رو دید خوشش بیاد نه مردم!
- . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نظر دهید »
فرم در حال بارگذاری ...